میدونم دلم تنگ میشه واسه این روزا
این روزایی که غرق خوشی های دو نفره خودمونیم
این روزایی که من میشم دختر لوسه خونه و آقای همسر میشه پسر شیطونه
کلی کل کل میکنیم ...
این روزایی که بی دغدغه میخوابم
این روزایی که مجبورم خانم کوچولو رو هول بدم جاش عوض بشه توی دلم
این روزایی که هی میرم توی اتاقش بو میکشم،نفس میکشم
دست میذارم روی دلم وقتی شیطونی میکنه و واسه ش والعصر میخونم
این روزایی که ...
دوران تاهل با تمام شیرینی هاش مسئولیتش خیلی بیشتر از مجردی بود و حالا فکر میکنم که بچه دار شدن خیلی خیلی سنگین تر میکنه این مسئولیت رو ...
همه ش به خودم نگاه میکنم میینم هیچی هیچی توی چنته ندارم برای بزرگ کردن یه فرشته ی پاک
نکنه روحش رو خراب کنم و بعدش بگم چقدر بچه ی بدیه ...
اون روز آقاهه میگفت برای تربیت بچه تون استراتژی داشته باشید و .... من اصلاً نمیتونم به این چیزا فکر کنم!
خدایا! خودت کمک کن ... شاید خودخواهی باشه اما میشه این فرشته کوچولوی ما بشه یه پل برای بیشتر فهمیدن و درک کردن شما ... به کمک اون ما رو تربیت کنی ما هیچی بلد نیستیم ...